loading...
به سوی نور
نیما قضایی بازدید : 16 جمعه 04 بهمن 1392 نظرات (0)

در این پست یک عالم ربانی و با کرامت و بلند مرتبه را معرفی میکنم که همه شما ایشان را میشناسید و اثر ماندگار و زیبای تفسیر المیزان نوشته این عالم بلند قدر را مطالعه کرده اید...

\"\"

آیت الله علامه سید محمد حسین طباطبایی در سال 1321 قمری برابر با 1281 شمسی در یک خانواده روحانی در شهر تبریز چشم به جهان گشود. 

در سن پنج سالگی مادر و در سن نه سالگی پدر خود را از دست داد و با برادرش سید محمد حسن، تنها ماند. آن ها از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از طرف مادر از اولاد حضرت امام حسین علیه السلام هستند.

آبا و اجداد علامه طباطبایی همگی تا چهارده پشت از علمای اعلام بوده اند. 

علامه محمدحسین طباطبایی بعد از فوت پدر به دست بزرگان خانواده اش تربیت گردید. 

دروس مقدماتی حوزه را در تبریز به پایان برد و در سال 1304 شمسی که حدودا 25 سال داشت، به همراه برادرش به نجف اشرف عزیمت کرد. 

این دو برادر ده سال نیز در نجف مشغول تحصیل بودند و طی این مدت از محضر اساتید بزرگی مانند آیه الله کمره ای، آیه الله حجت، آیه الله سید علی قاضی بهره مند شدند.

به علت ضیق معاش و مشکلات مادی و نرسیدن مقرری آن ها از تبریز، مجبور شدند به ایران بازگردند و در قریه شاه آباد تبریز به کشاورزی و زراعت مشغول شدند.
البته این مشغله موجب نشد که علامه تحصیل و تتبعات علمی خود را کنار بگذارد.

پس از ده سال اوضاع زندگیشان تا حدودی سامان گرفت و همین امر موجب شد تا علامه تصمیم بگیرد که به قم مهاجرت کند. هدف اصلی علامه از این هجرت، حفظ حوزه علمیه از گزند شبهات و آفات عقیدتی بود که در آن زمان در میان جامعه نفوذ زیادی یافته بود.

در قم به تدریج شاگردانی گرد وی جمع شدند و به کسب معارف اسلامی و فلسفی پرداختند. علامه نیز در علوم مختلف به تدریس می پرداخت و تشنگان معرفت را سیراب می نمود.
در حقیقت باید گفت که رونق دوباره حوزه علمیه قم از همین زمان آغاز گردید.

از شاگردان علامه که در محضر وی تربیت شدند می توان شهید مطهری، شهید بهشتی، آیت الله حسن زاده آملی، آیه الله جوادی آملی را نام برد و البته تعداد شاگردان این مکتب، به مراتب بیش از این ها است.

علامه طباطبایی در دوران عمر پر ثمر خود آثار ارزنده ای نیز بر جای گذاشتند که معروفترین آن ها تفسیر المیزان نام دارد.
این عالم ربانی سرانجام در صبح یکشنبه هجدهم محرم الحرام سال 1402 هجری قمری برابر با بیست و چهارم آبان 1360 شمسی در سن 81 سالگی در شهر قم دیده از جهان فرو بست. 

مدفن شریفش در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه قرار دارد.

خاطرات و کرامات

 

خبر دادن از حقایق هستی:

جناب حجة الاسلام شیخ غلامرضا علی پور حکایت کرده اند که:

مرحوم عالم ربّانی حضرت آیت الله وجدانی فخر نقل فرمودند:

در یکی از سالها بعد از ظهر عاشورا، به قبرستان نوِ قم برای قرائت فاتحه رفتم. بعد از قرائت فاتحه متوجه حضور حضرت علامه سیّد محمد حسین طباطبایی در گوشه ای از گورستان شدم. لذا حضور معظم له شرفیاب شده و عرض ادب نمودم. آن بزرگوار چند بار با سوز و گداز به من فرمودند: آقای وجدانی امروز چه روزی است؟

عرض کردم روز عاشورا می باشد.فرمودند: آیا می بینی که تمام موجودات چون آسمان و زمین و جمادات همه در حال گریستن به سید الشهدا(ع)هستند؟

من از این گفته اش تعجب نموده و مبهوت ماندم و فهمیدم که او خبر از حقایق هستی می دهد.

در همین حال آن بزرگوار خم شد و سنگی را از روی زمین برداشت و آن را با دست مانند سیب از وسط شکافت و میانش را به من نشان داد. ناگهان با این چشمان خودم خون را در میان سنگ دیدم و تا ساعتی با بهت و حیرت غرق در تماشای آن بودم وقتی به خود آمدم متوجه شدم که حضرت علامه از قبرستان رفته بودند و من در تنهائی به نظاره آن سنگ خون آلود مشغولم.

\"\"

 

رنجش حوریه بهشتی:

استاد علامه طباطبائی می فرمودند:

«روزی من در مسجد کوفه نشسته بوده و مشغول ذکر بودم و در آن بین یک حوریّه بهشتی از طرف راست من آمد و یک جام شراب بهشتی در دست داشت و برای من آورده بود و خود را به من ارائه می نمود.

همین که خواستم به او توجهی کنم ناگهان به یاد حرف استادم افتادم که فرموده بودند: «در وقت توجه به خدا به هیچ چیزی جز خود خدا توجه نکنید» و لذا چشم پوشیده، توجهی نکردم.

آن حوریه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف کرد. باز توجهی ننمودم و روی خود را برگرداندم. آن حوریه رنجیده شد و رفت و من تا به حال هر وقت آن منظره یادم می افتد از رنجش آن حوریه متأثر می شوم!

 

این صداها گیرنده می خواهد:

در قم سیّد بزرگواری بود که از خواص علامه طباطبایی و محرم سّر ایشان بود.

او می گوید: روزی با آقا کار داشتم. رفتم درب منزل ایشان هر چه در زدم و منتظر ماندم کسی نیامد. معلوم شد که کسی در منزل نیست. ناگهان صدایی در گوشم گفت: «در نزن، آقا رفته قبرستان نو.»

کسی هم در کوچه و اطراف من نبود.

با خود گفتم: می روم قبرستان نو، در ضمن، به صحّت و سُقم این صدا هم پی می برم. با سرعت خودم را به قبرستان نو رساندم. دیدم ایشان در میان قبرها در حال قدم زدن هستند.

من خودم را آماده کرده بودم که تا ایشان را دیدم قضیه شنیدن این صدا را به ایشان بگویم. حتی اگر تردید کردند قسم بخورم! همین که خواستم مطلب را بگویم فرمودند:«دست وپایت را گم نکن، از این صداها زیاد است، گیرنده می خواهد

 

آقای بهشتی در حال پرواز است!

استاد علامه حسن زاده آملی می فرمایند:

مرحوم علامه طباطبایی روزی به من فرمودند: «آقا هر روز که مراقبتم قوی تر است مشاهداتم در شب زلال تر است. هر روزکه توجهم بیشتر است مکاشفاتم در شب صاف تر است.»

پس از واقعه هفتم تیر نزدیکان ایشان نمی خواستند شهادت مظلومانه آیت الله بهشتی را به علت کسالت علامه، به ایشان خبر بدهند. در همین احوال، یکی ازاطرافیان حضرت استاد به اتاقی که ایشان در آنجا بود می رود و علامه به او چنین می فرماید:«چه به من بگویید و نگویید من آقای بهشتی را می بینم که در حال صعود و پرواز است

 

کمونیستی را الهی و مارکسیستی را موحّد کرد:

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: علامه طباطبایی می فرمودند:

«سالی، تابستان را در دَرَکه اطراف تهران به سر می بردم و در آن سالها افکار کمونیستی و ماتریالیستی رایج بود.»

یکی از صاحب نظران که به افکار مادی میل پدا کرده بود با ایشان به بحث آزاد نشست و حضرت علاّمه با او از صبح تا پایان روز به گفتگو و بحث پرداختند و این بحث شاید هشت ساعت طول کشید.

بعدها این شخص مارکسیست در یکی از خیابانهای تهران، یکی از همفکران خود را دید. آن همفکرش از او پرسید:

((تو در دیدار و مناظره با آقای طباطبایی به کجا رسیدی؟ ))

او گفت: ((آقای طباطبایی مرا موحّد کرد!هشت ساعت ما با هم بحث کردیم. یک کمونیست را الهی و یک مارکسیست را موحّد کرد! ))

 

از همت بلند به جایی رسیده اند:

در کتاب ناگفته های عارفان به قلم حجت الاسلام نور محمدی آمده است:

در تاریخ دوشنبه ۷/۷/۱۳۷۶ خدمت استاد ترابی از اساتید حوزه علمیه قم رسیدیم ایشان فرمودند: بنده از شهید قدوسی داماد علاّمه طباطبایی شنیدم که علاّمه طباطبایی فرمودند:

«چون در نجف اشرف نزد استادی رسیدم تا درس فلسفه بخوانم فرمود:

شما ریاضیات خوانده اید؟

گفتم: خیر.

فرمود: اوّل ریاضیات بخوانید، بعد بیایید تا فلسفه بخوانیم...

بنده در جستجوی استاد ریاضیات بودم تا استادی پیدا کردم که منزلش از نجف دو، سه کیلومتر فاصله داشت.

از ایشان درخواست درس کردیم و فهمیدیم که ایشان فقط ساعت یک تا دو بعد از ظهر وقت دارند.با این حال روزها در حرارت زیاد نجف، ظهرها به خدمت ایشان می رسیدیم.

گرمی هوا چنان بود که وقتی به کلاس درس می رسیدیم لباسم را از تنم در آورده و فشار می دادم تا عرقش بریزد، سپس به تن کرده درکلاس درس حاضر می شدم.»


مکالمه با حضرت ادریس:
از حضرت علامه سیّد حاج محمد حسین حسینی طهرانی که سال ها افتخار تلمّذ در محضر حضرت علامه محمد حسین طباطبایی را داشته نقل گردیده است که: علاّمه طباطبایی می فرمودند:

«به یاد دارم هنگامی که در نجف اشرف تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم قاضی بودیم، سحر گاهی بر بالای بام بر سرسجاده عبادت نشسته بودم.

در این موقع حالت چُرت به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر در مقابل من نشسته اند. یکی از آنها حضرت ادریس و دیگری برادر عزیز و ارجمندم حاج سیّد محمد حسن طباطبایی بود که فعلاً در تبریز سکونت دارند.

حضرت ادریس با من به مذاکره و سخن مشغول شدند، ولی طوری بود که سخنان ایشان به واسطه کلام آقای اخوی شنیده می شد.

کمی پیش تر در زندگانی من حوادث و اتفاقات هولناکی روی داد و بر حسب جریانات عادی و طبیعی حل آنها غیر ممکن به نظر می رسید، ولی ناگهان برای من حل شده و روشن شد که دستی ما فوق اسباب و مسببات عادیه از عالم غیب حل این عقده ها نمود و رفع این مشکل فرمود و این اولین انتقالی بود که عالم طبیعت را برای من به جهان ماوراء آن پیوند داد و رشته ارتباط ما از اینجا آغاز شد.»

 

\"\"

 

علامه در جوانی:

حضرت آیت الله محمد تقی آملی می فرمایند:
((آقای طباطبایی همان موقع هم که جوان بودند و درنجف هم دوره ای بودیم مکاشفات دقیق و ظریفی داشتند!))

 

یک مکاشفه

حضرت آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:

استادم علامه طباطبایی برای بنده تعریف کردند که زمانی مشکلی داشتند که حل نمی شد. یک شب در خانه نشسته بودند و سرشان بر لبه ی کُرسی بود.

ناگهان در می زنند و ایشان در را باز می کنند و شخصی راه حل مشکل را به ایشان می گوید و می رود و وقتی ایشان باز می گردند می بینند که همچنان سرشان بر لب کرسی است و تمام این اتفاقات (آمدن آن شخص و گره گشایی و باز گشتشان) در عالم مکاشفه روی داده بود!

 

یک گونی نامه!

حضرت آیت الله فاطمی نیا می فرمایند:

روزی نزد استاد نشسته بودم که ایشان به بنده فرمودند:
((آقا سید عبدالله، نمی شود معارف دین را (بدون مقدمه) گفت. ما که هنوز چیزی نگفته ایم همین حالا یک گونی نامه برایم آمده که مرا لعن و هتاکی کرده اند که خیلی از این نامه ها از همین عالمان اهل ظاهر شریعت رسیده است!))

 

در این حجره غیبت شده است!

روزی حضرت علامه به حجره ی حضرت آیت الله سید عبدالله فاطمی شیرازی از شاگردان حضرت آیت الله محمد جواد انصاری همدانی می روند و پس از اندکی نشستن می فرمایند:

((در این حجره غیبت شده است. چون دیگر طهارت ندارد، صلاح نیست شما (با این روحیات)
در این حجره بمانید!)) آیت الله فاطمی نیز می فرمایند: آری درست می فرمایید، پیش پای شما عده ای از طلبه ها اینجا بودند و غیبت شخصی را کردند...!!

 

یافتیم!

علامه حسن زاده آملی می فرمایند:
استاد ما علامه طباطبایی فرمودند:

((ما سرانجام هر چه را در خارج می جستیم در خود یافتیم!))

ای آینه ی جمال شاهی که تویی وی نسخه ی نامه ی الهی که تویی
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

 

قدرت علمی

نقل است که برخی دانشمندان اروپایی مقیم ایران (که گویا فارسی می فهمیدند و در علوم اجتماعی و فلسفه متخصص بودند) آوازه علمی حضرت علامه را شنیده و علاقه داشتند ایشان را زیارت کنند.

در قم به دنبال نشانی ایشان، به کلاس درسی وارد می شوند و می بینند که آقایی بالای مجلس است و فلسفه درس می دهد. آنها هم نشستند و گوش کردند.

استاد موضوعی را مطرح کردند و با براهینی آنرا اثبات نمودند و به شاگردان فرمودند: « پذیرفتید؟» همه پاسخ دادند: بله، فرمودند:« اشتباه کردید، چون اینطور نیست!» و دوباره برهان آوردند و اثبات مسئله را رد کردند و باز فرمودند:« پذیرفتید؟» همه پاسخ دادند: بله. باز فرمودند:« اشتباه کردید ...» و این موضوع را چند بار اثبات و هر اثبات را چند بار با براهین قوی رد کردند تا در نهایت پاسخ اصلی را دادند و درس به پایان رسید. آن دانشمندان پرسیدند: ایشان علامه طباطبایی بودند؟ شاگردان گفتند: خیر، ایشان تازه شاگرد فلسفه ایشان، علامه جعفری بودند!

 

\"\"

حال که کرامات علامه را خواندید برویم سراغ زندگینامه وی...

 

جدّ علامه طباطبائی (ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت.

مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و …) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود.

روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید:

 

سوره انبیا 83

(( و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین ))

(( و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان ))

با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.  همان هنگام چنین ادراک می کند  که اگر  حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد.

دعا می کند و خداوند هم ـ پس از عمری دراز ـ فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود.

پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.

علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال ۱۳۲۱ هـ.ق در شادآباد تبریز متولد شد، و ۸۱ سال عمر پربرکت کرد و در صبح یکشنبه ۱۸ محرم الحرام سال ۱۴۰۲ هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند

اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند، و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند.

در سن پنج سالگی مادرشان، و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.

سید محمد حسین به مدت شش سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد، آثاری چون گلستان، بوستان و … را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت.

چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید، از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید.

علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند، و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.

علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند، و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

استاد ایشان در فلسفه، حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود، که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.

معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نیز نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند.

استاد امجد نقل می کند که « حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. »

حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: « پس از ورودم به نجف اشرف، به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن، آقای قاضی نزدم آمد و فرمود: « شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند... از این پس،  هفته ای دو جلسه با هم درس خواهیم داشت. » و در همان جلسه فرمود: « اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.»

مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند بعلت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند.

فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید: « خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید، احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود. »

 

فرزند علامه می افزاید: « پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان - تبریز - بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ….، اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی، هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت، هم در حدیث و روایت و خبر و …

شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند… »

 

به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال ۱۳۲۵هـ.ش عملی می کند.

فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید: « همزمان با آغاز سال ۱۳۲۵هـ.ش وارد شهر قم شدیم… در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود. طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم.

چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت – در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) ۲۴ متر مربعی و ۳۵ متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.

لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند، خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت. »

 

مهندس عبدالباقی، نقل می کند : « هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت، فقط زیر لب زمزمه می کرد: لا اله الا الله!

حالات مرحوم علامه در اواخر عمر، دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر «تنازل» می کردند، و [ مانند استاد خود، مرحوم آیة الله قاضی] این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند:

« کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟! »

 

همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: « در چه مقامی هستید؟» فرموده بودند: « مقام تکلم »

مسائل ادامه داد: « با چه کسی؟ » فرموده بودند: « با حق »

 

حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید: « یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم.

گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند. به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند: « صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان! »

گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! علامه تکرار کردند: « تا به کجا! » و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد.

آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند: « من دیگر بر نمی گردم. »

آیت الله کشمیری می فرمودند: « شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت. »

ایشان در روز سوم ماه شعبان ۱۴۰۱ هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و ۲۲ روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت.

تا بالاخره به شهر مقدس قم که، محل سکونت ایشان بود، برگشتند و در منزلشان بستری شدند، و غیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.

قریب یک هفته در بیمارستان بستری شدند و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند، تا در صبح یکشنبه ۱۸ ماه محرم الحرام، ۱۴۰۲ هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع گردیدند و برای اطلاع و شرکت بزرگان، از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول شد و جنازه ایشان را در ۱۹ محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع کنند

آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز گذاردند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن کردند.

 

 

آثار علامه طباطبائی

از ایشان آثار علمی بسیار بجا مانده است که قسمتی از آنها بدین قرار است:

1- تفسیر المیزان - به زبان عربی (در 20 جلد) و ترجمه فارسی آن تاکنون بارها چاپ شده است.
2- اصول فلسفه و روش رئالیسم - با حواشی آقای مرتضی مطهری که سه جلد از پنج جلد آن تاکنون چاپ شده و بقیه به صورت خطی باقی است است. یک جلد عربی از آن نیز انتشار یافته است.
3- حاشیه بر اسفار صدرالدین شیرازی - که بر چاپ جدید اسفار که زیر نظر علامه طباطبائی در شرف چاپ است و شش جلد آن تاکنون انتشار یافته است- نوشته شده است.
4- مصاحبات با استاد کربن، در دو جلد که یک جلد آن در سالنامه مکتب تشیع 1339 انتشار یافته و جلد دیگر در شرف چاپ است.
5- رساله در حکومت اسلامی - که به فارسی و عربی و آلمانی چاپ شده است.
6- حاشیه کفایه.
7- رساله در قوه و فعل.
8- رساله در اثبات ذات.
9- رساله در صفات.
10- رساله در افعال.
11- رساله در وسائط.
12- الانسان قبل الدین.
13- الانسان فی الدین.
14- الانسان بعد الدین.
15- رساله در نبوت.
16- رساله در ولایت.
17- رساله در مشتقات.
18- رساله در برهان.
19- رساله در مغالطه.
20- رساله در تحلیل.
21- رساله در ترکیب.
22- رساله در اعتبارات.
23- رساله در نبوت و مقامات.
24- منظومه در رسم خط نستعلیق.
25- علی والفلسفة الالهیه (به فارسی ترجمه شده است).
26- قرآن در اسلام.
27- شیعه در اسلام (که همین کتاب مورد نظر است) و چند رساله و مقالات دیگر.

به علاوه از علامه طباطبائی مقالات متعددی در نشریات گوناگون مانند «مکتب تشیع» و «درسهائی از مکتب اسلام» و «راهنمای کتاب» و ... به انتشار رسیده است.

مهمترین اثر علامه طباطبائی یقینا همان « تفسیر المیزان » است که تاکنون هفده جلد از آن- که شامل بیش از نیمی از قرآن کریم می باشد - به اتمام رسیده است.

این اثر نفیس از بزرگترین تفاسیر عصر حاضر است و همان خدمتی را که تفاسیر بزرگ قدیم با توجه به علوم و فلسفه زمان خود در فهم قرآن به مسلمانان اعصار گذشته انجام داده است، برای نسل فعلی انجام می دهد. (در مورد تفسیر ها و مفسران دیگر این مطلب را مطالعه کنید)

وانگهی علامه طباطبائی روش جدیدی در تفسیر به کار برده است که مبتنی بر نص حدیث است و آن تفسیر آیات قرآنی توسط سایر آیات می باشد. امروزه تمام وقت علامه طباطبائی مصروف تالیف این اثر بزرگ می شود و امید می رود که ایشان بتوانند آن را به پایان رسانند

(لازم به ذکر است که این مطالب مربوط به ایامی است که مرحوم علامه، مشغول نوشتن کتاب ارزشمند المیزان بوده است لیکن امروزه تفسیر المیزان، عربی و فارسی ان مکرر به طبع رسیده است)


\"\"

منابع و مستندات:

1. کتاب زلال اندیشه ها و منش علامه طباطبائی در بیان مرحوم آیت الله صائنی زنجانی

2. علامه طباطبائی در دانشنامه رشد

3. مطلب یازخوانی دوستی آیت الله طباطبائی و هانری کربن در سایت اطلاع رسانی حوزه

4. ویکی پدیای سید محمد حسین طباطبائی

5. خبرگزاری فارس

6. ویسایت شهید آوینی

7. وبسایت راسخون نت

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 26
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 63
  • بازدید کلی : 799
  • کدهای اختصاصی
    پخش زنده حرم آیه قرآن تصادفی اوقات شرعی